هفت روز است که در غم از دست دادن خواهرزاده عزیزم به سوگ نشسته ام.
تکتم عزیزم ، خواهرزاده جوان ، پرشور وعاشق زندگی ناباورانه در اثر ایست قلبی چشم از جهان فروبست .
واژهها به یاری ذهن نمیآید، آنگاه که حجم اندوه راه نفس را میبندد...
رفتن عزیزترینها، یادآور ناپایداری دنیا برای ماست و آنچه از آن ها میماند، تنها خاطره مهربانی، گشاده رویی و قلبی که چه بسیار با مهر برای ما تپیده است.
باید گفت عظمت هیچ صبری از وسعت غم عزیزترینها نمیکاهد .
فقط یاد میگیریم در جدایی از آنها بمانیم و بانبودشان کنار آییم.
دلم به گریه نشسته!
میان خاطره هایت…
چه کرده ای، که پس از تو…
به هر کجا که تو بودی، غمی نشسته بجایت!
کجایِ این شبِ هجران….
کجایِ این همه راهی؟!
که از دریچه چشمت، نمی رسم به نگاهی
روحت شاد و یادت ماندگار...